یک گیسو درون قلم

حال جدید گیسو

یک گیسو درون قلم

حال جدید گیسو

بی‌بهونه شاد باش

اونایی که برای داشتن روزهای شاد منتظر یه معجزه‌ان، هیچ‌وقت شاد نمی‌شن اما موفق می‌شن رکورد انتظار تا آخر عمر رو بشکنن.

آدمای شاد برای این شادن که منتظر ترکیدن بمب شادی تو زندگی‌شون نموندن. اونا چیزایی که خوشحال‌شون می‌کنه رو می‌شناسن و با دونه دونه اونا شاد می‌شن. لیست خوشحال کننده‌های آدمای شاد، شامل ده ها چیز کوچیک و دست‌یافتنیه. اونا منتظر باز شدن در یه گاوصندوق، اعطای دکترای افتخاری و … ننشستن. آدمای شاد با شنیدن صدای پرنده‌ای که روی درخت می‌خونه شادتر می‌شن، با یه لیوان چای تازه دم حال می‌کنن و یه احوال‌پرسی ساده از یه دوست، انقدر خوشحال می‌شن، که انگار دنیا رو بهشون دادی.

اگه می‌خواهید آدم همیشه شادی باشید که بی‌بهونه خوشحاله، چشم و گوش‌تون رو باز کنید و هر چیز کوچیک و ساده زندگی‌تون رو ببینید و ازش لذت ببرید. معجزه‌ای که منتظرش هستیم، همین حواس جمع و جویای لذت و شادیه. خودتون رو عادت بدید به دیدن خوبی‌های کوچیک تا اتفاق‌های بزرگ از دل همین تیکه‌ها دربیاد. پازل شادی و خوشبختی یکی دو تیکه نداره، این پازل هرچقدر با قطعه‌های بیشتری ساخته بشه قشنگ‌تر و باارزش‌تر می‌شه.

پس حواس‌تون رو جمع کنید و از همه لذت‌ها و شادی‌های کوچیک روزمره یه قطعه واسه پازل بزرگ شادی‌تون بسازید.  کتاب خوب، موسیقی دلخواه، خوراکی‌های خوشمزه، داشتن دوست و روابط خوب با آدما، یاد گرفتن چیزای تازه … همه اینا می‌تونن منبع شادی باشن، اگه خوب نگاه‌شون کنیم و قدرشون رو بدونیم.


منبع: رنگی رنگی.کام

من مطلب جدید نمیذارم ولی مرتب سر میزنم اگه کسی از وب قبلی منو یادشه یه نظری بذاره خوشحال میشم

دلمون به آبجی شکیبا خوش بود که نمی دونم چرا نیست

بسوزه پدر اونی که این اسمارت فون های لعنتی را اختراع کرد و پدر وب نویسی را سوزوند...

حرف دل...



چقدر بده اینجا انقد سوت و کوره حتی اینجام تنها هستم...

 بعد از تحمل کلی سر درد و چشم درد و سوزش چشم و خواب نرفتن بخاطر اینا و خستگی و کمر درد و سوزش پشت و کف پا؛ تصمیم گرفتم بیام از امشب بنویسم...

دیشب تا سحر نخوابیدم و به صورت پاورچین پاورچین خونه را تمیز کردم؛ بعدشم تا ساعت 7 خوابم نبرد و کارای خورده ریزو کردم

دیگه 7 تا 9 خوابیدم و ظهرم نرسیدم بخوابم؛ الانم اصلا خوابم نمیبره

یعنی جونی از من گرفته شدا؛ افطاری و شام سنگین درست کردن در توان هرکسی نیست اونم تازه کسی که تازه بچه سقط کرده!!! اونم تازه کسی که از سبزی پاک کردن تا قابلمه ی سنگین برنجو آبکش کردن بر عهده ی خودشه؛ فکریم الان واقعا زنده ام؟

اگه کسی اینجاس یکی بزنه تو گوشم مطمئن شم

از قسم خوردن بدم میاد ولی واااااااقعاااااا هرکاری کردم با جون و دل بود ولی بعضی ندید پدید بازیا و قر وفیس اومدنا و تیکه انداختنا تحملش خیلی سخته

بدم میاد بشینم اینجا عین این خاله زنکا بگم:

مادرشوهرم ال کرد بل کرد؛ شوهرم فلان طور بود؛ زن داییش بهمان کردن؛ جاریم فلان کرد؛ ایش

دلمم از غصه سنگین شده ولی دیدم حیف دلمه بخاطر رفتار 4 تا آدم ضعیف از غصه سنگینش کنم

مگه غیر اینه که واسه خدا سفره انداختم؟ خوب و بدشو قبول کن خداجونم؛ بقیه و حرفا و کاراشون فدای سرم

دلمو سبک میکنم و پروااااااازش میدم تا آرامش بگیرم؛ آخیش